دیگه داری بزرگ میشی عسلم
ظهر بود خواستم برم غذا درست کنم گریه کردی ماشین موزیکالت رو گذاشتم کنارت دکمه موزیکش رو روشن کردم و یکی از آهنگ هاش رو برات پخش شد رفتم آشپزخونه بعد چند لحظه دیدم دیگه صدای موزیک قطع شد گفتم الان که بازم گریه کنی که یهو صدای موزیک شنیدم اولش ترسیدم اخه کسی خونه نبود که برات دکمه اش رو فشار بده دویدم تو اتاقت دیدم خودت داری با ذوق و هیجان دستت رو می کوبیدی رو دکمه ها و هر بار موزیکی پخش میشه و ذوق میکنی متوجه حضورم نشدی بس که سر گرم ماشین بودی یواشی اومدم بیرون و به کارم ادامه دادم با هر با قطع شدن موزیک صدای کوبیدن دستت رو رو ماشین میشنیدم که داری تقلا میکنی دوباره دکمه ها رو بزنی و موزیک پخش بشه واااااااااای چه حال قشنگی داشتم دیگه حس میکردم که داری بزرگ میشی و میتونی کارات رو انجام بدی قربون دست های کوچولت فقط همین که خودت رو سرگرم اسباب بازی هات کنی و گریه نکنی برام کلیه ...........
فدای ناز نگاهت عسلم
آفرین خانوم کوچولویم